Friday 19 October 2012

خود


انتهایش خود است و شناخت.
اوج و فرود و ناشناخته ها. شانس، تصادف. مشکلات و دشواری ها. نمی توان ناشناخته ها را پیش بینی کرد اما تجهیز که می توان شد به داشته ها و دانسته ها .
 کلیشه است از خودسازی گفتن، اما گریزناپذیر است.
فریاد و تصحیح خواستن برای جمع، پیش درآمدش شناخت فردی است
که آنچه می گویم همانی است که باور دارم و هر دم بدان عمل خواهم کرد؟
امروز که می گویم فردا نیز همان خواهم گفت؟
کلیشه است از خودسازی گفتن، اما گریزناپذیر است.
از دروغ می نالیم و خود در هر جای ممکن به مصلحت و سلیقه و با توجیح شاید دریغ نمی کنیم.
از بی اخلاقی دیگرانی می نالیم و خود را واکاوی نمی کنیم به کرده ها.
یکدیگر را به سادگی قضاوت می کنیم و از نگاه ها و قضاوت دیگران ناخشنودیم.
به سادگی نقد می کنیم و خود را از هر نقدی مبرا
من و تو و او و ما. فرق ندارد.
امروز در وصف اویی می گوییم و فردایش به بدی
ثبات.
شاکله اش از فرد و شناخت خود
.سستی
همان است که روز و شب و ماهش به خمیری است که به گردش زمانه رخ عوض می کند و روی دیگر می نمایاند.
کلیشه است از خودسازی گفتن، اما گریزناپذیراست.
هر چه این خود خود استوارتر و پایدارتر، ثبات اش بیش و روبرویی با ناشناخته ها و تصادف ها،
آسان تر.و شاید زنده گی، شناخته شده تر.