Friday 14 December 2012

شیرین

مدتها بود دلم می خواست شله زرد درست کنم حالا بگرد دنبالِ گلاب ، رفتم تو مغازه ای که ازش نون میگرفتم و عرب هم هستن گفتم که به نامِ خدا ، شما حلوا می پزین ؟ ما می پزیم چونکه ، بعد توش یه چیزِ خوش بویی می ریزیم که فلان ! به هر حال فهمید که گلاب می خوام و گلاب دار شدم و خوشحال . حرفم اینه که خواستم بگم دستورِ پختِ شله زرد خب ریخته تو اینترنت بعد یه جایی نوشته بود که قدیمیا دیگ دیگ که شله زرد می پختن یه دونه بادوم مینداختن توش که اون تو ظرفِ هرکسی میومد حاجتش برآورده می شد مثلا ، منم بادوم نداشتم و دوتا قابلمه هم شله زرد گذاشته بودم و دوتا گردو انداختم توشون ، وقتی که داشتم ظرف ظرف می کردم می دونستم گردوها تو کدوم ظرف میره و خب وقتی همخونه ایام گفتن که قبول نیست تو میدونی گفتم که من اعتقاد ندارم همین جوری انداختم که دلمون خوش باشه دیگه و خب چونکه من می دونم تو کدوم ظرفه به من نمی رسه نگران نباشین ، دوستامون که رفتن خونشون دوتا ظرف موند واسه خودمون ، یکیشو خوردیم تا چند روز تموم شد ، دیشب رفتم یه کم از اونیکی ظرف بخورم همین جوری داشتم فکر می کردم و شله زرد می خوردم یهویی گفتم عه این چیه اینتو دیدم که ای بابا یکی از گردوها اینتو هستش که مالِ منه که ! بعد گفتم به همون که فکر میکردی ؟ همونکه فکر میکردم ؟ مثلِ همیشه زدم توذوقم که نه بابا هیچ خبری نیست دلتم به هیچ چیز نباید خوش باشه وگرنه از خوبی که بدم نمیاد خب از خدامم هست ، گردو رو هم نخوردم فقط پیداش کردم ذوق رفت زیرِ پوستم ، که همیشه از تهِ بی فکری و نا امیدیم یه چیزِ خوب و خوشحال کننده میزنه بیرون .