فصل عوض شد. نه آنکه چهار بار دگرگون می شود.
آنکه تغییرش برای خارج از ایرانی هایش اندکی متفاوت است. تعطیلاتی باید می شد و
دیداری با خانواده و سفر.
آنچه به کسبش کوچ کرده ایم از نو آغاز شده است.
گاهی به ایران که می رویم هوای دانش گاه است و تورین، و بیشتر، در تورین، حال و هوای
ایران در سر است و دوست و نزدیک.
نفس نو شده است و شوقی برای تازه ها. همه اش
علوم نیست، یا دانش نوین و فناوری ها. سواد دیگری هم در کار است. نه علمیِ تنها که
کنکاش جامعه هم هست و فرهنگ. یافته ها به ثانیه است. تجربه است که اندوخته می شود.
دیداری است هر روزه با آدم ها با کرده ها، با اشتباه، با درستی و نادرستی. گچ و
تخته خیابان است و خوابگاه و منسا و دیدارها، گردش ها و کار گروهی. به سفر، به
ناراحتی، به شادی. مشقی است که خواسته یا ناخواسته می نویسیم. می ماند نمراتش.
شاید تا به آخر. بعضی را می توان تکرار کرد و بعضی را هیچوقت.
فصل عوض می شود. دوباره. نمره هایی ماندگار
باید.