عجیب دنیاییست, آزاد و در گوشه ای از آن تحریم غوغا میکند. حتی آزادی هم تحریم شده است , زیبایی, صدای آب, آب , نان, و حتی خشکی...
بعد از یک شب گرم تابستانی در هیاهوی شادی مردمان غریب, به جایگاه خودم در این دنیای کوچک بزرگ می اندیشم که چرا و چگونه در این دنیای کوچک با آرزوهای بزرگ , گم میشوم.
به نهایت اندیشه رسیدن و به نهایت زندگی رسیدن , کار من است, چرا که امروز در یک نهایت به بینهایت میرسم و در یک بی نهایت , در نهایت وجود خواهم داشت.
دنیای هستی جز کوچکی از دایره ی نا محدود است که محیط این دایره را چشم کوچک من میبیند...
به راستی که چه مردمانی سخت در اشتباهند که امروز برای یک نقطه از این دایره جنگ خواهند کرد....
بعد از یک شب گرم تابستانی در هیاهوی شادی مردمان غریب, به جایگاه خودم در این دنیای کوچک بزرگ می اندیشم که چرا و چگونه در این دنیای کوچک با آرزوهای بزرگ , گم میشوم.
به نهایت اندیشه رسیدن و به نهایت زندگی رسیدن , کار من است, چرا که امروز در یک نهایت به بینهایت میرسم و در یک بی نهایت , در نهایت وجود خواهم داشت.
دنیای هستی جز کوچکی از دایره ی نا محدود است که محیط این دایره را چشم کوچک من میبیند...
به راستی که چه مردمانی سخت در اشتباهند که امروز برای یک نقطه از این دایره جنگ خواهند کرد....