Friday 13 July 2012

دلتنگی



دلم گرفته از هوای گرم این شهر سرما زده. دلم گرفته از برای نبود عشق در اوج پرسه زدن در کوچه های عشاق. از یک فضای خوب برای یک شمع سوزان که آن چنان اشک را لبریز میکند از وجود سرکشش که دیگر هیچ نمی ماند از آن. دلتنگ برای کوچه بازار های پر هیاهو برای راه های سبز خلوتکده ای که خلوت نبود و گوشه گوشه ی آن, عشاق خلوت کنان به چشمان هم  خیره میشوند.. هیاهو از سر عشق بود , زندگی از برای عشق, دوستان از روی دوستی, بستگان هم خون انسان بودند در زمان هایی که در  زندگی کردن در حال خود نیز مهم تر از  تفکر برای آینده بود. دلتنگ روزهای خوش و خوشی های روزمره میشوم...