Friday 27 July 2012

شب زمستانی

در یکی از شب های زمستان شروع کردیم، ۵ نفر بودیم. سخت بود ولی شروع کردیم...یار نیمه راه هم داشتیم، مشکلات زیاد بود اما خواستیم و توانستیم. نشریه برایم مثل کودکیست که از بدو تولد در کنارش بودم، چیزهای بسیاری بلد نبود و کم کم یاد گرفت و رشد کرد، و حال آن کودک برای خود قدی کشیده و اعتباری به دست آورده است و با غرور نگاهش میکنم. از روز اول قولش دادم که در سختی ها و ناملایمات ها کنارش باشم، پشتش بایستم تا زمانیکه نیازی به والدینش نداشته باشد، تا زمانی که همچنان پر شور ادامه دهد و یارانی جدید در طی سالیان متوالی در کنار خود ببیند. این روزها هم خوشحال است و هم کمی نگران. خوشحال از اینکه دوستانی دلسوز و مشتاق پیدا کرده است و نگران از نامهربانان. همچنان در کنار نشریه هستیم و برای حرکت و رشدش کوشا، برای آنکه ماندگار شود.چه خوش بود شبهایی که برایش بیدار بودیم، روزهایی که برایش آرزوهایی داشتیم و چه خوش است این روزها که آرزوهایی تجسم یافته است. به امید رسیدن به تمامی آرزوها برای نشری ماندگار و اثرگذار.